چون هلالم بی خم تسلیم آن اختر جبین
غوطه در خط جبین زد بسکه شد لاغر جبین
یاد آهنگ سجودش آب می سازد مرا
از حیا همچون عرق دزدیده ام سر در جبین
سایه ام از شیوهٔ همواری ام غافل مباش
کز جبین تا نقش پاگل کرده ام یکسر جبین
در دبیرستان نیرنگ تعلق خواندنی ست
معنی صد خیر و شر ازیک ورق دفتر جبین
کلفت اسباب ما را داغ صد تدبیر کرد
دردسر می بندد اینجا ناز صندل بر جبین
زبنهار ای اخگر از داغ محبت دم مزن
تا نگردانی عرق پرداز خاکستر جبین
یارب این مقدار بیتاب سجود کیستم
می چکد عمریست چول شمعم ز چشم تر جبین
با چنین عجزی که دارد صورت بنیاد من
حق تعظیمی است همچول سجده ام بر هر جبین
دلم هوایت را کرده ای دوست
تا بقدر شبنمی در نم زند ساغر جبین
انفعال آیینهٔ پاداش اعمالم بس است
می کنم تا یاد عقبا می شود کوثر جبین
بیدل از کیفیت بنیاد تسلیمم مپرس
خانهٔ آیینه دارد تا برون در جبین